نظم در حال گذار: فرصتی برای شکل‌گیری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



900000 تومان


تاریخ : یک شنبه 13 مرداد 1392
بازدید : 4515
نویسنده : یه بنده خدا
http://linkup.faraj12.ir/file/13911118000495_PhotoA.jpg

سیالیّت نظم موجود و درحال گذار بودن آن، فرصتی را برای بازیگران تجدیدنظرطلب بوجود آورده است تا نظم مطلوب بازیگران طالب حفظ وضع موجود را برهم زده و خود بتوانند جایگاه و نقش مناسب و مطلوب خود را در نظم جدید پیدا کنند.

 

 

مقدمه

نظم برخاسته از پایان جنگ جهانی دوم، آمریکا را در مقام ابرقدرتی بی سابقه قرار داد. هرچند که در این دوران، آمریکا هم آوردی چون شوروی را در سر راه خویش می دید اما این هم آوردی بیشتر در حوزه نظامی معنا پیدا می کرد. تفاوت قدرت این دو آنقدر فاحش بود که برخی از کارشناسان و صاحب نظران از این دوران به عنوان دوران هژمونی1 آمریکا یاد می کردند. ساختار نظام بین الملل در این دوران دوقطبی2 بود اما قطب غرب آن به رهبری آمریکا از قدرت و توان بسیار بیشتری برخوردار بود.

این دوران چندی نپایید. با قدرت گرفتن دیگر کشورهای اروپایی و ژاپن، آمریکا منزلت هژمونیک خود را برباد رفته یافت. این کشور هزینه های زیادی را برای بازسازی کشورهای اروپایی و ژاپن پرداخت و ثابت نگه داشتن ارزش ارز رایج به پشتوانه طلا در این چند دهه باعث شد که رفته رفته دیگر کشورها قدرت یافته و در مقابل، قدرت آمریکا هم کاهش یابد.

آمریکا برای اینکه هژمونی خود را تثبیت کند مجبور بود رضایت دیگر بازیگران مطرح بین المللی را هم جلب نماید و بدین ترتیب قدرت خود را مشروع نماید. به همین دلیل ارائه کالای عمومی3 در اولویت نظم آمریکایی قرار گرفت. اما تقبل این همه هزینه ها به مرور زمان قدرت اقتصادی آمریکا را تحلیل برد و بحران اقتصادی دهه 1970 هم مزید بر علت شد که آمریکا دیگر آن ابرقدرت فردای جنگ جهانی دوم نباشد. طوری که سوزان استرنج هم بر آغاز فرآیند افول قدرت آمریکا از دهه 1970 صحه گذاشت و به دنبال آن دیگر متفکران روابط بین الملل نیز این امر را مورد تأیید قرار دادند((Susan Strange, 1987 .

اکنون نه اروپا و نه آمریکا توان آن را ندارند که دورنمای خاورمیانه را براساس آن چه می خواهند رقم بزنند. به همین دلیل است که تحولات عربی سیاست های آمریکا را در خاورمیانه به چالش کشیده و تغییر داده است.در این ارتباط دو نکته اساسی باید مدنظر قرار گیرد: نخست، انتخابات باعث تقویت جایگاه اسلامگراها و احزاب اسلامی می شود و دوم اینکه دموکراسی در کشورهای عربی باعث استقلال بیشتر این کشورها و حکومت‌ها از آمریکا می گردد.

اما فروپاشی شوروی باعث شد که بار دیگر این ایده شکل بگیرد که آمریکا تنها ابرقدرت جهان است و ایده های مختلفی در خصوص نظم جدید شکل گرفت. برخی آن را امپراطوری نامیدند، برخی هژمونی و برخی دیگر هم تک قطبی لحظه-ای) William C. Wohlforth , 1999; David Wilkinson, 1999; Charles Krauthammer, 2002). همین تصورات هم باعث شد که ایده پایان تاریخ4 از سوی فوکویاما مطرح شود و دیگرانی هم بر برتری ایدئولوژی لیبرال دموکراسی آمریکایی بر دیگر ایدئولوژی ها تأکید نموده و آن را غایت جوامع دیگر بدانند (Fukuyama, 1992).

این افراد بر این امید بودند که دوران صلح آمریکایی5 نظیر دوران صلح بریتانیا6 بوجود آمده و سلطه این کشور بر نظام بین الملل همچنان تداوم داشته باشد. اما دیری نپایید که سست بودن این ایده‌ها خود را نمایان ساخت. به همین دلیل هم نظریه پردازان آمریکا بر آن شدند که دوران گذار را تئوریزه نموده و راهی برای تداوم سلطه آمریکا بر نظم بین-المللی ارائه دهند. افرادی همچون جان ایکنبری(2009) ، فرید ذکریا (2008)، رابرت جرویس( 2006) ، جوزف نای (2002) و دیگران در تقلا برای بازیابی قدرت آمریکا بودند.

وقوع حادثه 11 سپتامبر، ورود آمریکا به دو جنگ پرهزینه و گیر افتادن آن در باتلاق این جنگ ها، بحران اقتصادی بوجود آمده و بحران های داخلی دیگر همگی نشان از این واقعیت دارند که آمریکا در مرحله افول قدرت خود قرار دارد (Christopher Layne, 2009) و نظم جهانی در حال گذار است و هنوز شکل قطعی به خود نگرفته است. بنابراین فرصت برای دیگر بازیگران فراهم است که بتوانند با اتحاد با دیگر کشورهای همراستا نظم جدیدی را شکل دهند.

وقوع تحولات اخیر در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا این نوید را داد که کشورهای اسلامی با همگرایی حول منافع مشترک می توانند در این نظم نوین جایگاهی درخور برای خویش کسب کنند. این مقاله در پی بررسی این موضوع است که آیا امکان شکل گیری بلوک قدرت ضدهژمونیک7 ( به تعبیر آنتونیو گرامشی) از سوی جوامع اسلامی وجود دارد یا خیر. به همین دلیل، چارچوب نظری مورد استفاده در این تحقیق، دیدگاه های آنتونیو گرامشی در خصوص هژمونی و امکان شکل گیری بلوک ضدهژمونیک است.

چارچوب نظری

واژه ی "هژمونی" به معنای "سلطه طلبی" از واژه یونانی egemonia ،که از ریشه "egemon" به معنای "رهبر - حاکم" مشتق شده و اغلب درباره ی "دولتی به غیر از دولت خودی" به کار می رود. گرامشی هژمونی را چنین تعریف می‌نماید: هژمونی، شاخص نوعی از قدرت است که به نقش آگاهی اجتماعی در ایجاد فرمانروایی از طریق رضایت عمومی اقدام می کند. از نظر گرامشی، هژمونی جدا از اعمال زور است و قدرت حاکم ممکن است اجماع بر سر قدرت خود را به واسطه ابزارهای ایدئولوژیک خود کسب نماید) اندرسون،53: 1383 ).

هژمونى از دیدگرامشى، یعنى تولید رضایت و اجماع فرهنگى. به عبارت دیگر، هژمونى به معناى نوعى رضایت خودساخته و خودانگیخته است. گرامشى معتقد است که هژمونى ترکیبى از سلطه و مقاومت است. قدرت هژمونیک دقیقاً به این دلیل که به" رضایت اکثریت" تحت سلطه نیاز دارد، هرگز نمی تواند کاملاً مسلط باشد. به عبارت دیگر، هژمونی جهان شمول نیست. هژمونی باید تأمین، باز تولید و حفظ شود. حفظ و تداوم هژمونی، نیازمند این است که گروه حاکم به گروه های تابع خود، امتیازاتی بدهد.

رهیافت ماتریالیسم تاریخی گرامشی درک و برداشت گسترده ای را از مفهوم هژمونی / ضد هژمونی ارائه می دهد. در این رهیافت قدرت هژمونیک بسیار گسترده تر از آنچه به عنوان سلطه و حاکمیت سرکوب گرایانه یک قدرت شناخته می شود، درک و فهم می گردد. در برداشت گرامشی حاکمیت در سطح ملی ـ آن گونه که آنتونیو گرامشی تأکید می کند ـ و حاکمیت در سطح بین المللی ـ آن گونه که نئوگرامشی هایی مانند رابرت کاکس ، استفان گیل و مارک راپرت معتقدند ـ از نوع ویژه ای ایجاد می گردد که در آن دولت مسلط و حاکم به ایجاد یک نظام ایدئولوژیکی پایه ریزی شده بر اساس مقیاس ها، ارزش ها، اصول و چارچوب های جهانی جهت تفاهم و رضایت همگانی و دوطرفه اقدام می کند. در حقیقت کارکرد این نظام ایدئولوژیکی بر اساس همین مقیاس ها، ارزش ها، اصول و چارچوب کلی و عمومی صورت می گیرد که تأمین کننده برتری مداوم و مستمر جهانی دولت هژمونیک یا مجموعه دولت ها و طبقات اجتماعی هژمونیک است (Bates, 1975).

به عبارت دیگر، سلطه و حاکمیت یک دولت در سیستم بین المللی به تنهایی و به خودی خود برای ایجاد یک ساختار هژمونیک کافی نیست، بلکه هژمونی تنها زمانی ظاهر و تثبیت می شود که نحوه و نوع اندیشیدن و شیوه عمل و کارکرد جامعه ای که در آن یک دولت حاکم و سلطه گر وجود دارد بتواند طرز اندیشیدن و کارکرد دیگر جوامع را تحت تأثیر و نفوذ خود قرار دهد.

وقوع حادثه 11 سپتامبر، ورود آمریکا به دو جنگ پرهزینه و گیر افتادن آن در باتلاق این جنگ ها، بحران اقتصادی بوجود آمده و بحران¬های داخلی دیگر همگی نشان از این واقعیت دارند که آمریکا در مرحله افول قدرت خود قرار دارد (Christopher Layne, 2009)  و نظم جهانی در حال گذار است و هنوز شکل قطعی به خود نگرفته است.

عملکردها و خصوصیات اجتماعی که با ایدئولوژی حاکم بر جامعه هژمونیک جهانی همراه و همساز می گردند بلوک تاریخی را تشکیل می دهند که می تواند در سطح بین المللی به بلوک ضد هژمونیک جهانی تبدیل شود و از این طریق اساس و پایه‌های نظم مد نظر خود در عرصه جهانی را بنا سازد (Dedeoglu, 2003: p.83).

تحولات منطقه ای و احتمال شکل گیری بلوک قدرت جدید

شکل‌گیری خیزش‌های مردمی در جهان اسلام و کشورهای عربی، قدرت آمریکا را به چالش کشید. مردم منطقه خواهان سرنگونی حکومت‌های استبدادی خود هستند که به‌عنوان هم‌پیمان آمریکا نقش مهمی در سیاست‌های نظامی آن کشور ایفا می‌کردند.جنگ در عراق و افغانستان و رسوایی در گوانتانامو، ابوغریب، نقض حقوق بشر از سوی اسرائیل، حمایت از رژیم‌های خودکامه عربی، اعمال استانداردهای دوگانه در قبال تحولات منطقه و حمایت بی چون  و چرا از اسرائیل باعث شده است که قدرت منطقه ای آمریکا به شدت تضعیف شود و به همین دلیل هم واشنگتن در قبال این تحولات در موضع انفعالی قرار گرفته است. در حال حاضر موضع مبهم آمریکا در قبال بحران بحرین، اردن، یمن، عربستان و سایر متحدین خود در منطقه موجب تضعیف قدرت آمریکا در خاورمیانه شده است.

شهروندان قدرت یافته در کشورهای منطقه نظم منطقه‌ای مطلوب آمریکا و متحدان منطقه ای آن را زیر سوال برده و دیگر به تداوم این نظم و کارگزاران محلی آن اعتقادی ندارند. انتقاد این کشورها از قدرت آمریکا و نظم بین المللی تحت سلطه غرب، مقاومت آن‌ها نسبت به مردم سالاری بر اساس الگوی غربی و منابع اقتصادی تحت اختیار این کشورها می‌تواند چالش اساسی را پیش روی آمریکا در سالهای آتی ایجاد کنند.

تحولات و انقلاب ها در کشورهای عربی خاورمیانه، محدودیت قدرت و نفوذ آمریکا در این منطقه و میزان تأثیرگذاری قدرت مردم را به نمایش گذاشت. از دهه 1970 و خروج بریتانیا از خاورمیانه، آمریکا دارای نفوذ و پرستیژ زیادی در منطقه بود. اما اکنون نه اروپا و نه آمریکا توان آن را ندارند که دورنمای خاورمیانه را براساس آن چه می خواهند رقم بزنند. به همین دلیل است که تحولات عربی سیاست های آمریکا را در خاورمیانه به چالش کشیده و تغییر داده است.در این ارتباط دو نکته اساسی باید مدنظر قرار گیرد: نخست، انتخابات باعث تقویت جایگاه اسلامگراها و احزاب اسلامی می شود و دوم اینکه دموکراسی در کشورهای عربی باعث استقلال بیشتر این کشورها و حکومت‌ها از آمریکا می گردد.

دیدگاه های مردم منطقه نسبت به آمریکا

گرامشی بر آن است که "قدرت" و "رضایت" دو اصل اساسی و پایه‌های هژمونی هستند. وقتی‌ که رضایت در کار نباشد شرایط براندازی قدرت فراهم می‌شود. آنچه که در منطقه در حال رخ دادن است، نماد عینی دیدگاه گرامشی است. مردم انقلابی منطقه نه تنها از حکومت های خود بیزار شده اند بلکه از بی عدالتی های بین المللی نیز به تنگ آمده اند. همین عدم رضایت و به چالش کشیدن قدرت مسلط می تواند سرآغاز شکل گیری جبهه تاریخی ضد هژمونیک در جهان اسلام باشد.

آنچه که افول دوران نظم آمریکایی را بیشتر مشهود می سازد رخ نمایی کانون  های مقاومت در نقاط مختلف دنیاست. آمریکا در آغاز دهه دوم قرن بیست و یکم مهمترین چالش پیش روی نظم مطلوب خود را چین قلمداد می کرد و این امر در نظرسنجی مجله فارین افریز8 در سال 2011 منعکس شده است. اما باز هم آرمانگرایان آمریکایی غافلگیر شدند.

این بار حضور مردم در خیابان های جهان اسلام بود که نظم آمریکایی را دچار شوک نمود. تمام تلاش غرب بر این است که تحولات کشورهای اسلامی و عربی در منطقه را نشأت گرفته از مسائل داخلی قلمداد نماید. اما واقعیت چیز دیگری است. مسائل داخلی بعدی از ابعاد علت اعتراض مردمی را نشان می دهد. بعد دیگر، اعتراض به نظم حاکم بین‌المللی است. این علت را می توان به راحتی در نظرسنجی هایی که خود موسسات آمریکایی در کشورهای منطقه انجام داده اند مشاهده نمود.

در اینجا به تعدادی از این نظرسنجی‌ها که توسط موسسات نظرسنجی آمریکایی به انجام رسیده است پرداخته می شود:

بر اساس یکی از این نظرسنجی‌ها که در کشورهای اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا به انجام رسیده این پرسش مطرح شده است که آیا رهبری آمریکا در دنیا مقبول مردم هست یا نه؟ اکثریت رأی دهندگان به این سوال پاسخ منفی داده‌اند. همانطور که در جدول زیر هم مشخص است، به جز در دو کشور آفریقایی لیبی و مراکش، بیش از 50 درصد مردم این کشورهای اسلامی از رهبری آمریکا در نظام بین‌الملل ناراضی هستند و تداوم آن را خواستار نیستند. پاسخ شرکت‌کنندگان به این سوال در جدول 1 مشاهده می شود:

جدول شماره 1: میزان مقبولیت رهبری آمریکا در سال 2012

در سوال دیگری که در این زمینه مطرح شده، از شرکت کنندگان پرسیده‌اند که آیا انقلاب در منطقه به بهبود شرایط امنیتی منجر خواهد شد یا خیر. در پاسخ این سوال نیز اکثریت مردم پاسخ مثبت داده‌اند. با توجه به سرنگونی حکومت‌های دست نشانده آمریکا در منطقه، این پاسخ مردم نشان می‌دهد که مردم منطقه از نظم آمریکایی در خاورمیانه و شمال آفریقا بیزار بوده و خواهان درانداختن نظم جدیدی هستند. به باور آنان نظم بومی و عدم دخالت بیگانگان باعث افزایش ضریب امنیتی در منطقه خواهد شد. جدول شماره 2، پاسخ این افراد را به تفکیک کشورها نشان می‌دهد:

جدول شماره 2: آیا انقلاب در منطقه به بهبود شرایط امنیتی منجر خواهد شد یا خیر؟

در نظرسنجی دیگر از مردم منطقه سوال شده است که آیا با مداخله نظامی ناتو در لیبی مخالف هستند یا موافق؟ اکثریت افراد شرکت کننده در این نظرسنجی اعلام داشته اند که با مداخله خارجی در این کشور مخالف هستند. این هم مهر تأیید دیگری است که نشان می‌دهد مردم منطقه خواهان آن هستند که سرنوشت مردم این کشورها به دست خودشان تعیین شود و نه توسط مداخلات خارجی و سلطه طلبانه. همچنین این آرا نشان می‌دهد که مردم منطقه نسبت به نیات بشردوستانه کشورهای مدعی غربی در این زمینه اعتقادی ندارند و آن را پوششی برای اهداف خاص این کشورها قلمداد می‌کنند.

جدول 3: میزان موافقت یا مخالفت با مداخله نظامی در لیبی

http://www.gallup.com/poll/157610/approval-eroding-mena-film-controversy.aspx?version=print

سوال جالب دیگر چنین مطرح شده است که به نظر شما آیا تعامل بیشتر مسلمانان با غرب؛ تهدیدزاست یا منافع دوجانبه را تأمین می کند؟ اکثریت پاسخ‌دهندگان به این سوال نیز اعلام داشته اند که این روابط بیشتر تهدیدزاست تا اینکه منافعی برای آنان دربرداشته باشد. جدول شماره 4 نشان دهنده این آمار است:

جدول شماره 4: میزان مطلوبیت رابطه مسلمانان با غربی

http://www.gallup.com/poll/160439/2012-pakistani-disapproval-leadership-soars.aspx?version=print

درنظرسنجی دیگری که توسط موسسه نظرسنجی پیو9 به انجام رسیده است، درصد مقبولیت آمریکا مورد پرسش قرار گرفته است. نکته جالب در نتایج این نظرسنجی آن است که کمترین میزان مقبولیت آمریکا در میان کشورهای مسلمان به ثبت رسیده است. نمودار مربوط به این نظرسنجی نشان‌دهنده این واقعیت است که مردم مسلمان منطقه دید مثبتی نسبت به آمریکا و اهداف آن در منطقه ندارند.

نمودار شماره 1: درصد مقبولیت آمریکا در جهان و منطقه

سوال دیگر که در همین نظرسنجی از مردم پرسیده شده این است که آیا آمریکا منافع ملی این کشورها را هم مدنظر دارد یا خیر. باز هم اکثریت شرکت کنندگان مسلمان در این نظرسنجی اعلام داشته اند که آمریکا منافع ملی کشور آنها را در نظر نمی‌گیرد و صرفاً دنبال منافع ملی خود است.

نمودار شماره 2: میزان توجه آمریکا به منافع ملی کشورهای دیگر

در نظرسنجی دیگر موسسه پیو در خصوص میزان مقبولیت فرهنگ عمومی آمریکا در کشورهای مختلف، کمترین مقبولیت در کشورهای اسلامی به ثبت رسیده است.

جدول شماره 5: میزان مقبولیت فرهنگ عمومی آمریکا

یکی از سوالات مهم دیگری که مطرح شده و میتواند در آینده نظام بین‌الملل تأثیر گذار باشد این است که آیا مقبولیت آمریکا بیشتر است یا چین.

اکثریت مردم کشورهای غربی، آمریکا را مطلوب تر از چین یافته‌اند. اما مردم مسلمان در کشورهای منطقه با اختلاف زیاد به سود چین رأی داده‌اند. این امر نشان‌دهنده آن است که مردم منطقه از آمریکا و سیاست‌های آن خسته ‌شده اند. این شاخص نشان‌دهنده آن است که اگر در آینده مبارزه قدرت در میان دو کشور چین و آمریکا شکل گیرد، این چین است که خواهد توانست رضایت کشورهای منطقه را کسب نموده و محدوده نفوذ خود در منطقه را گسترش داده و به همان اندازه هم از قدرت و نفوذ آمریکا در منطقه بکاهد. این امر نشان دهنده آن است که نظم چینی به مراتب مقبول‌تر از نظم‌ آمریکایی در منطقه خواهد بود.

جدول شماره 7: میزان مطلوبیت رهبری آمریکا یا چین

آنچه که از مجموع مستندات فوق برمی آید این است که نظم آمریکایی مشروعیت خود را در منطقه از دست داده است و مردم این کشورها دیگر حاضر نیستند سرنوشت خود را به دیگران بسپارند. مسلمانان به خوبی بر این امر واقف شده اند که غرب به رهبری آمریکا در پی دستیابی به سلطه و حفظ این سلطه در منطقه است و بنابراین، رهبری آن را در منطقه دیگر قبول ندارند و همین آگاهی خود نوید دهنده آغاز فصل دیگری در روابط جهان اسلام و غرب به خصوص آمریکاست.

نتیجه‌گیری و پیشنهادات

سیالیّت نظم موجود و درحال گذار بودن آن، فرصتی را برای بازیگران تجدیدنظرطلب10 بوجود آورده است تا نظم مطلوب بازیگران طالب حفظ وضع موجود11 را برهم زده و خود بتوانند جایگاه و نقش مناسب و مطلوب خود را در نظم جدید پیدا کنند.بازیگران ناراضی بازیگرانی هستند که به تناسب ظرفیت و توانمندی خود؛ سهم مناسبی از قدرت جهانی را در اختیار ندارند. با توجه اینکه مسلمانان حدود یک چهارم جمعیت جهان را شکل میدهند و دارای منابع طبیعی و خدادادای عظیمی هستند، این پتانسیل می‌تواند این کشورها را به بلوک قدرت تأثیرگذاری در صحنه نظام بین‌الملل تبدیل کند.

حکومت افراد ناشایست و دست‌نشانده در تعدادی از این کشورهای اسلامی و عدم آگاهی مردم این کشورها به پتانسیل عظیم خود باعث شده است که این کشورها نقش درخور و مناسبی در معادلات بین‌المللی نداشته باشند. اما وقوع تحولات اخیر در منطقه نشان می‌دهد که مردم به این توانمندی و آگاهی رسیده‌اند که می‌توانند معادلات را شکل ‌دهند و به عناصر تأثیرگذار بین‌المللی تبدیل شوند.

این آگاهی در بازه زمانی مناسبی رخ داده است چرا که نظم بین‌المللی در حال گذار است و قدرت مسلط این نظم هم در دوران افول خود قرار دارد. اگر این آگاهی و توانمندی با سیاستها و اقدامات مناسب همراه شود قطعاً این کشورها می توانند به بازیگرانی موثر و کلیدی در معادلات بین‌المللی تبدیل شوند.

قطعاً در شرایط کنونی کشورهای اسلامی به تنهایی نمی‌توانند به این مهم دست یابند. این کشورها باید در قالب و چارچوب مشخصی گردهم جمع شوند و از این طریق منافع جمعی را پیگری نمایند. از نظر نگارنده، بهترین چارچوب برای این امر، جنبش عدم تعهد است. این گروه از کشورها دارای این پتانسیل و توانمندی هستند که بتوانند در کنار هم؛ خود را به بازیگری مهم و تأثیرگذار تبدیل نمایند.

جواهر لعل نهرو، از بنیان گذاران نم، جنبش عدم تعهد را نه یک "بلوک قدرت" بلکه یک "بلوک ضد قدرت" می خواند. این از اصول اساسی شکل گیری جنبش می باشد که تاکنون به ثمر ننشسته است. اگر ایران بتواند در دوره ریاست خود این جنبش را در این راستا قرار دهد می توان گفت که بهترین نتیجه را از آن بدست آورده است ( شکوهی، 1391) .

بلوک غرب بر حوزه های مختلف در صحنه نظام بین المللی سیطره دارد و دیگر کشورها را از ایفای نقش در این زمینه باز می دارد. به تعبیر گرامشی می توان گفت غرب توانسته ایدئولوژی خود را به جایگاه هژمونی رسانده و دیگر بازیگران را به حاشیه براند، هر چند که این جایگاه در سال های اخیر با ضعف و رکود همراه بوده است.

کشورهایی که خارج از این بلوک قرار دارند و در حاشیه ماندن، آن ها را آزرده خاطر می سازد این توانایی را دارند که به اصطلاح "بلوک ضد هژمونی " گرامشی جامعه عمل بپوشانند. اغلب این کشورها در جنبش غیرمتعهدها دور هم گرد آمده اند و می توانند با همکاری و تعامل سازنده و مداوم به خواسته بنیانگذاران این جنبش یعنی شکل گیری یک" بلوک ضد قدرت" نائل آیند. تهران باید تمام توان خود را به کار گیرد تا در این راستا گام بردارد چرا که این استراتژی به بهترین شکل می‌تواند منافع خود و دیگر اعضاء را در دراز مدت تأمین نماید.

منابع:

Bates ,Thomas R. (1975). "Gramsci and the Theory of Hegemony”. Journal of the History of Ideas. Vol. 36, No. 2, pp. 351-366.

Brzezinski, Zbigniew (2012). Strategic Vision: America and the Crisis of Global Power. Basic Books.

Dedeoglu, Beril (2003). "Bermuda Triangle: Comparing Official Definitions of Terrorist Activity”, Terrorism and Political Violence. Vol.15, No.3.

Fukuyama, Francis (1992). The End of History and the Last Man. New York, NY: Free Press.

Ikenberry, John ( 2009). THE CRISIS OF AMERICAN FOREIGN POLICY. P r i n c e t o n U n i v e r s i t y P r e s s.

Jervis, Robert (2006). "The Remaking of a Unipolar World”. The Washington Quarterly. 29:3 pp. 7–19.

Krauthammer, Charles (2003). "The Unipolar Moment Revisited”, The National Interest. Winter 2002/03.

Layne, Christopher (2009). "The Waning of U.S. Hegemony—Myth or Reality? A Review Essay". International Security. 34, no. 1: pp. 147-172.

Nye Jr., Joseph S. (2003). The Paradox of American Power: Why the World’ Only Superpower Can’t Go It Alone. OXFORD UNIVERSITY PRESS.

Strange, Susan (1987). "The Persistent Myth of Lost Hegemony”, International Organization. Vol. 41, No. 4, pp. 551-574.

Wilkinson, David (1999). "Unipolarity without Hegemony Source”: International Studies Review. Vol. 1, No. 2, pp. 141-172.

Wohlforth, William C. (1999). "The Stability of a Unipolar World." International Security. Vol. 24, no. 1: 5-41.

Zakaria, Fareed (2008). The post-American world. W. W. Norton & Company Inc.

اندرسون، پری (1383) . معادلات و تناقضات آنتونیوگرامشی. ترجمه شاپور اعتماد، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ اول.

شکوهی، سعید(1391). «ایران و اجلاس شانزدهم جنبش عدم تعهد».تهران، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه.

پی نوشت:

1 - Hegemonic Era

2- Bipolar

3- Public Goods

-4 The End of History

5 - Pax Americana

6 - Pax Britannica

7 - Counter- Hegemonic Block

8 - Foreign Affairs

9 - Pew Research Center

10- Revisionist

-11 Status Quo

سعید شکوهی / دانشجوی دکتری روابط بین الملل

 انتهای متن/فارس نیوز




:: موضوعات مرتبط: فراماسونری , , ,
:: برچسب‌ها: نظم در حال گذار: فرصتی برای شکل‌گیری ,

مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
ثمر در تاریخ : 1392/5/13/7 - - گفته است :
سلام وبلاگ زیبایی دارینخوشحال می شم به من هم سربزنیدوبلاگ من هم خوشگلحتمابیاین


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


در جـاده‎هاي مه آلـود انتـظار من مانده‎ام با دلي تنگ و بي‎قرار بـا آيـه‎هاي عاشــقانه مي‎روم از كوچه زمسـتان در پي بهــار تصــويـر كاج كهنــسال آرزو در قاب چشـم افق مانـده يادگار آن سـوگلي با همه مهـرباني‎اش آيد ز مـرز غــزل هاي ماندگار او مي‎رسد كنون با خنده‎هاي ناب از پلـكان طـــلايي افتــخار بـا واژه‎هاي زلال سـپيد عشـق از پشت قلـه غيبت رســد نگـار در مخمل سبز سحر شـود ‹‹رهـا›› اين قامت دريـا كه گشته رهسپار ************************ اگرپیشنهادی درباره ی سایت دارید می توانید پسشنهادتان را به ایمیل زیر ارسال کنید: nasimemouood7@yahoo.com madheeshg@iran.ir

آیا ظهورامام مهدی (عج)نزدیک است؟

تبادل لینک هوشمند

این وبگاه بار هرسایتی یا تبادلب لینک می کند.







RSS

Powered By
loxblog.Com